English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 307 (2771 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
haze U سرزنش کردن
rebuke U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
rebukes U سرزنش کردن
rebuking U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
lash vt U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
snub U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
blame U سرزنش کردن ملامت کردن
blamed U سرزنش کردن ملامت کردن
blames U سرزنش کردن ملامت کردن
blaming U سرزنش کردن ملامت کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
chidden U صداکردن سرزنش کردن
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
viyuperate U توهین کردن سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
earful <idiom> U پرخاش کردن ،سرزنش کردن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
Other Matches
sneap U سرزنش
blaming U سرزنش
chastiesement U سرزنش
censures U سرزنش
rating U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
rail U سرزنش
censure U سرزنش
exprobration U سرزنش
censuring U سرزنش
expostulation U سرزنش
ratings U سرزنش
stinger U سرزنش
censured U سرزنش
dressing-down U سرزنش
blamed U سرزنش
scolding U سرزنش
twits U سرزنش
reproof U سرزنش
twit U سرزنش
increpation U سرزنش
railings U سرزنش
condemnations U سرزنش
reproach U سرزنش
reproached U سرزنش
demerit U سرزنش
blames U سرزنش
blame U سرزنش
nagging U سرزنش
reproofs U سرزنش
demerits U سرزنش
railing U سرزنش
reproaching U سرزنش
reproaches U سرزنش
repoach U سرزنش
remonstrance U سرزنش
reprehension U سرزنش
condemnation U سرزنش
upbraiding U سرزنش
talking-to U سرزنش رسمی
vituperatively U سرزنش کنان
vituperator U سرزنش کننده
vituperatory U سرزنش امیز
irreprehensible U سرزنش نکردنی
sarcasm U ریشخند سرزنش
reproachless U سرزنش نکردنی
to get a rocket [British E] <idiom> U سرزنش شدن
talking to U سرزنش رسمی
obloquy U سرزنش افترا
blameful U سزاوار سرزنش
blamable U قابل سرزنش
vituperation U بدگویی سرزنش
blameworthiness U شایستگی سرزنش
blamable U سزاوار سرزنش
admonitions U سرزنش دوستانه
reprehensible U سرزنش کردنی
rap U سرزنش سخت
scolder U سرزنش کننده
objurgatory U سرزنش امیز
repoachful U سرزنش امیز
admonition U سرزنش دوستانه
to get ticked off [British E] <idiom> U سرزنش شدن
twitters U سرزنش کننده
railer U سرزنش کننده
taunter U سرزنش کننده
reprehensible U سزاوار سرزنش
twittering U سرزنش کننده
objurgation U سرزنش سخت
raillery U سرزنش انتقاد
reprovingly U سرزنش کنان
reprovable U شایان سرزنش
irreproachable U سرزنش نکردنی
rater U سرزنش کننده
raps U سرزنش سخت
twittingly U سرزنش کنان
twitter U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
bob U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbing U کلفت وکوتاه سرزنش
snub U کلفت وکوتاه سرزنش
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
reproachfully U بطور سرزنش امیز
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
irreproachability U غیرقابل سرزنش بودن
bobbing U سرزنش یا طعنه شوخی
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
finger-wagging U سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure U سرزنش [اصطلاح روزمره]
reproof U سرزنش [اصطلاح روزمره]
snubs U کلفت وکوتاه سرزنش
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
bobs U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbed U کلفت وکوتاه سرزنش
irreprovable U غیر قابل سرزنش
irreproachableness U غیرقابل سرزنش بودن
reprimand U سرزنش وتوبیخ رسمی
unimpeachable U غیر قابل سرزنش
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
slater U سرزنش کننده کارگرسنگ لوح
twinge U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
snubber U سرزنش کننده کمک فنر
imputable U اسناد دادنی سزاوار سرزنش
term of reproach U سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
keep on at a person U کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
expostulatory U سرزنش امیز تعرض امیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com